شبکه یک - 26 شهریور 1400

دفاع از " زبان " ، "دریچه فرهنگ" و "حافظه ملت" ( استعمارزدایی از زبان )

بمناسبت " روز شعروادب فارسی" _ نشست ( "امپریالیزم زبانی" ، دستبرد به بانک تاریخ )-1400 {وبینار با اساتید و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه‌الله.

پرسشی در خصوص زبان فارسی است که چه نقشی در ارتقاء فرهنگ و تمدّن بشری به نحو عام و اسلامی به نحو خاص داشته است؟ نسبت زبان فارسی با اسلام و آموزه‌های توحیدی قرآن و سنّت و نقش آن در انتقال فلسفه، فقه، کلام، منطق، عرفان، اخلاق، سیاست، و همه علوم دیگر، علوم تجربی، علوم ریاضی، عقلی و نقلی که در تمدّن‌سازی اسلامی در هزارة گذشته نقش داشته است. یک توجّه فقط کافی است به اهمیت زبان پی ببریم در حوزه فرهنگ، هویت، دین، اخلاق، و رشد و سقوط ملت‌ها. تقریباً در همه سرزمین‌های اسلامی دین‌ستیزی، اسلام‌ستیزی، مبارزه با زبان قرآن که زبان عربی در درجه اول بود و بعد زبان فارسی که زبان دوم اسلام بود، مبارزه شد. دوستان حتماً می‌دانند که هم در قدرت غربی یعنی عثمانی، زبان رسمی دربار خلافت عثمانی، زبان دیوان‌سالاری و اداری و زبان علمی، فارسی بود و خلفای عثمانی که یک امپراطوری اسلامی ترک بود با حدود ششصد سال عمر، که حدود صد سال پیش تقریباً به طور کامل فرو پاشید و تمام نقاطی که تحت تصرّف و سلطه عثمانی بود تا شمال آفریقا و از این طرف تا قلب اروپا، بالکان و امثال این‌ها طبیعتاً تابع ادبیات و زبان دربار و حکومت عثمانی بودند که زبان فارسی بود. خط عثمانی عملاً خط عربی – فارسی بود و این دو زبان عربی و فارسی در واقع به عنوان زبان اسلام و زبان بین‌المللی خلافت غربی جهان اسلام که بیش از نیمی از اروپا و شمال آفریقا از مصر و سودان و تونس و الجزایر و مراکش، و از این طرف، جزیره‌العرب و کشورهای عربی تا عراق و سوریه، لبنان، همه این‌ها طبیعتاً – نه این نام‌ها – ولی تحت عنوان شام و عراق و حجاز و مصر، تحت سلطه عثمانی بود و نظام عثمانی زبان رسمی دیوانی، به عنوان زبان یک قدرت و ابرقدرت اسلامی زبان فارسی و عربی بود. با این که خوب عثمانی‌ها ترک بودند اما زبان عربی و فارسی را به عنوان زبان اسلام و زبان تمدّن‌سازی اسلامی به رسمیت شناخته بودند. در قدرت شرقی هم که در شبه قاره هند بود بیش از چهارصد سال به یک اعتبار نزدیک به 5 قرن، نیم هزاره، یک قدرت بزرگ، متمدّن که در کل شبه قاره هند حاکم بود و دهلی عملاً قرن‌ها پایتخت اسلام بود و زبان رسمی کل شبه قاره هند هم زبان فارسی بود زبان حکومت و خط رسمی حکومتی و دیوان‌سالاری فارسی بود و اساساً زبان فارسی در آسیای شمالی و آسیای شرقی از هند تا چین تا اندونزی و مالزی و سنگاپور از همان قرن‌های گذشته زبان اسلام، زبان فارسی بود یعنی اسلام با زبان عربی تا ایران آمد اما از ایران به سمت آسیای میانه تا شمال و از به سمت شرق چین و هند و شرق آسیا، عمدتاً اسلام با زبان فارسی رفت و عملاً زبان فارسی زبان اسلام بود، مفاهیم و معارف قرآن و سنّت را همانطور که با محمل زبان عربی آموخته بودند منتشر کردند. بنابراین مبارزه با زبان عربی که زبان قرآن و زبان اول اسلام است و بعد زبان فارسی که بعد از زبان عربی و در کنار زبان عربی حامل بیشترین مفاهیم اسلامی قرآنی و فرهنگی در راستای مکتب پیامبر(ص) و همین‌طور مکتب اهل بیت(ع) که ادامه مکتب پیامبر(ص) است بود. این نکته دقیقاً توجه دشمنان اسلام و مسلمین را به خودش جلب کرد. لذا به محض این که دژهای دفاعی جهان اسلام فرو پاشید و هر سه منطقه عملاً به دست غربی‌ها و به طور خاص انگلیسی‌ها افتاد یعنی ترکیه در ابتدا در جنگ جهانی اول و بعد در جنگ جهانی دوم بطور کامل، در اختیار انگلیسی‌ها قرار گرفت. ایران اواخر قاجار و بعد در کودتای پهلوی رضاخان پهلوی حدود صد سال پیش به طور کامل در اختیار انگلیسی‌ها قرار گرفت. هند هم قبل از این دوتا شبه قاره هند با توطئه‌های انگلیسی‌ها و در ابتدا در قالب بسته‌های پیشنهادی اقتصادی و تجاری و بعد هم حملات نظامی، کمپانی هند شرقی، هند را هم که قبل از این دوتا از مسلمین گرفتند حکومت مسلمین را سرنگون کردند. انگلیسی‌ها در سه منطقه یکی از اولین و مهم‌ترین توطئه‌ها و طرح‌های مستمرشان که تا همین الآن هم ادامه دارد در این سه کشور که پایگاه سه تمدن اسلامی بودند و سقوط کرده بودند و در کل سرزمین‌های دیگر اسلامی که در اختیار آن‌ها قرار گرفته بود همه جا شروع کردند به مبارزه با زبان عربی و زبان فارسی. طبیعتاً در درجه اول زبان عربی که زبان اصل اسلام است و بعد زبان فارسی که حامل مفاهیم اسلامی و ناشر آن‌ها در کل جهان بود از مرزهای شرق چین و اندونزی و مالزی تا غرب در قلب اروپا و بالکان. یعنی شما هم در شرق چین دیوان‌های شعر فارسی دارید و هم در بالکان، در همین بوسنی هرزگویین که بیش از 46 دیوان شعر فارسی از شاعران اروپایی، شاعرانی که نه فارس هستند نه عرب هستند نه ترک هستند و از نسل مسیحیان اروپایی که مسلمان شدند، دارید. و فرض بفرمایید در شمال آفریقا، در مصر و سودان، از شرق تا مالزی و اندونزی، صدها شاید هزاران کلمه و لغت فارسی در زبان این مناطق می‌بینید که هیچ رشته مشترکی هم با زبان عربی و فارسی نداشتند. ولی این کلمات فارسی همین الان در ادبیات روزمره‌شان هست. علت اصلی آن این است که زبان فارسی این توفیق را داشت که در کنار زبان عربی قرار بگیرد و در کنار زبان قرآن باشد و این مفاهیم توحیدی و علمی را به شرق تا غرب جهان برساند. در این قضیه حساس نبودند و سؤالی نکرده بودند مثلاً در دانشگاه خارطوم، سودان، یک استادی استاد ادبیات و زبان‌های آفریقایی و عربی بود. ایشان گفت بیش از چهارصد لغت فارسی از قرن‌ها پیش بین ما رایج است و همه این‌ها با اسلام و به نام اسلام این‌جا آمد. در مالزی و اندونزی و شرق آسیا من این را شنیدم که گفتند بیش از 300- 400 لغت که همه این‌ها جزو واژگانی بود که عمدتاً از طریق عرفان اسلامی، اخلاق اسلامی، فقه و از این قبیل به شرق رفته بود. انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، و روس‌ها بطور خاص و بیش از بقیه استعمارگران اروپایی چون کشورهای بیشتری از جهان اسلام را اشغال کردند و هدف‌شان اسلام‌ستیزی و تعمیق سلطه فرهنگی و لذا سلطه اقتصادی و سیاسی در این کشورها بود هر کدام در منطقه‌ای که تحت سلطة خودشان قرار گرفته بود و اشغال کردند زبان خودشان را در آن کشور اجباری کردند و همه‌شان هم به این سلاح که زبان ما، زبان مدرن است، زبان علمی است، زبان تمدّن روز است، اگر پیشرفت می‌خواهید، اگر می‌خواهید جهانی بشوید، اگر می‌خواهید به کاروان علم و تمدن که یکی دو قرن است جهان اسلام ترمز زد و تقریباً عقب ماند اگر می‌خواهید برسید باید تقریباً از زبان ما برسید! همه جا به مردم آن‌جا بخصوص به نسل‌های بعد که زیر سلطه آن‌ها متولّد شده بودند از کودکی آموختند و تلقین کردند که زبان خودتان که خیلی زبان مهمی نیست اما زبان علم، زبان ارباب اشغالگر است و همه جا هم همین را گفتند. لذا دوستان ملاحظه بفرمایند شما در آمریکای لاتین یعنی کل قارة آمریکا، شمالی و جنوبی و مرکزی، و در افریقا و آسیا و هرجا که بروید می‌بینید در دو قرن اخیر این‌ها یک به یک تحت سلطة چند رژیم استعماری و استکباری غربی و ابتدا اروپایی قرار گرفتند. کاش نقشه کشورهای آسیا و آفریقایی و آمریکایی این‌جا بود که من با رنگ‌های مختلف نشان می‌دادم که کدام کشورها به دست انگلیسی‌ها افتاد، کدام‌ها فرانسه، کدام‌ها روسیه و قبل از این‌ها عرض کردم اسپانیا، پرتغال و از این قبیل، که ببینید تقریباً هیچ سرزمین اشغال نشده و غارت نشده‌ای بخصوص در این دو – سه قرن اخیر در کل جهان نماند الا این که زیر پای این‌ها افتاد، غارت شد قتل عام کردند، توهین کردند، تحقیر کردند با فرهنگ‌شان، زبان‌شان، دین‌شان، اخلاق‌شان، آداب‌شان، لباس ملی‌شان با همه چیز درافتادند و یک حس حقارتی به همه این کشورها و ملّت‌ها وارد کردند و کاری کردند که شما تا همین الآن هم که ملاحظه می‌فرمایید ببینید در هر کشوری زبان ارباب همان کشور اجباری شده است یعنی شده زبان دوم اجباری که باید خودشان در مدارس خودشان با مخارج خودشان با خرج خودشان این‌ها را تدریس کنند و اجباری هم هست. همین الآن در کشور ما زبان انگلیسی هنوز اجباری است. در عراق، در ترکیه، در شبه قاره هند، پاکستان، در کشورهای عربی که از جمله هنوز هم تحت سلطه انگلیس هستند و در ترکیه، هرجا که مستعمره انگلیس بود و به دست ارتش انگلیس اشغال شد زبان انگلیسی آن‌جا اجباری شد با پوشش این که این زبان علم است، زبان تمدّن است و با تحقیر زبان‌های اصلی و بومی خود آن مردم، همین‌طور بروید در آفریقا و آسیا کشورهایی که تحت کنترل انگلیسی‌ها قرار گرفتند بروید ببینید مصر، سودان، آفریقای جنوبی، بعضی کشورها در آفریقای شرقی و مرکزی، از جمله همین ایران خود ما که 42 سال از انقلاب گذشته، فقط زبان انگلیسی این‌جا اجباری است تحت این عنوان که این زبان جهانی است، زبان علم است و زبان تمدن است! حالا جالب است اگر این زبان، زبان علم است چطور در مستعمرات فرانسه همه جا زبان فرانسوی اجباری شد؟ آن‌جا زبان علم، زبان فرانسه شده است چون زبان ارباب است. یعنی کشورهایی که در جنگ اول و جنگ دوم جهانی تا این صد سال اخیر، تحت سلطه فرانسوی‌ها قرار گرفتند، تحت اشغال ارتش فرانسه و فرانسوی‌ها آن‌جا حاکم شدند و یا حاکمان دست‌نشانده خودشان را گماشتند تا همین الآن زبان فرانسه در کل مدارس‌شان اجباری است. آن‌ها هم می‌گویند زبان علم، زبان فرانسه است، زبان تمدّن، زبان پیشرفت، زبان جهانی شدن. شما ملاحظه کنید در الجزایر، در مراکش، در سوریه و لبنان، در قاره‌های مختلف، کشورهای مستعمره فرانسه در آفریقا، در آسیا، در مدارس‌شان زبان فرانسه با پول خودشان اجباری است! و اعلام هم می‌کنند این زبان مدرن است، زبان علم است، زبان پیشرفت است، بعد کشورهایی که تحت اشغال روس‌ها قرار گرفتند در این کشورها زبان روسی و خط لاتین روسی اجباری شده است. کشورهای آسیای میانه 7- 8 کشور اسلامی از آذربایجان بگیرید تا قرقیزستان و تاجیکستان و ازبکستان که اکثرشان فارسی زبان هستند تا همین‌طور کل این جمهوری‌های مسلمان‌نشین که همه این‌ها قبلاً جزو ایران بودند و یکی دو قرن پیش تا دوره قاجار این‌ها توسط روسیه تزاری از ایران جدا شد و بعد هم که کمونیست‌ها و شوروی تشکیل شد و آن‌ها اول گفتند این‌ها را پس می‌دهیم، پس ندادند نگه داشتند و بلکه جلوتر هم آمدند. این‌ها هم همین کار را کردند یعنی اگر نظام سرمایه‌داری غرب، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها بعداً‌ آمریکایی‌ها آمدند و قبلاً هلندی‌ها، از آن طرف هم روس‌های تزاری و بعد هم روس‌های کمونیست و شوروی، عین همین رفتار توهین‌آمیز و تحقیرآامیز و استکباری را کردند. الآن در کشورهای مسلمان آسیای میانه که عرض کردم قبلاً جزو ایران بودند و اشغال شدند جدا شدند، هیچ کدام از این‌ها حق ندارند به زبان‌های بومی خودشان و به خط خودشان که عمدتاً همه این‌ها خط فارسی و عربی بود حق ندارند چیزی بنویسند. همه باید با خط نوعی از خط لاتین که خط روسی است چیز بنویسیند شما اگر الان ازبکستان و تاجیکستان بروید فارسی با لهجه‌های خاص خودشان صحبت می‌کنند ولی نمی‌توانند فارسی بنویسند و فارسی بخوانند! یعنی آن‌جا به این‌ها گفتند خط زبان علم، زبان پیشرفت، زبان جهان متمدن زبان روسی است، زبان روسی اجباری شد. زبان خودشان ممنوع شد. پس این یک روشی است که استعمارگران در هر کشوری که تحت سلطه می‌گیرند همین کار را می‌کنند همه‌شان هم با ادبیاتی که ما می‌خواهیم شما پیشرفت کنید آدم بشوید رشد کنید جهانی بشوید این زبان علم است، زبان مدرنیته است. حالا یک کم عقب‌تر برویم، شما الآن در آمریکای جنوبی و مرکزی اگر بروید همه آن کشورها مردم‌شان به زبان اسپانیانولی صحبت می‌کنند با این که این زبان‌، اصلاً زبان آن‌ها نبوده، زبان اسپانیانولی را تبدیل کردند به زبان اول، چون زبان دوم و سوم بود، و اجباری شد و آن‌جا مردم زبان‌های بومی خودشان را تقریباً نمی‌دانند. نسل‌های جدید همه اسپانیانولی زبان به دنیا می‌آیند چون این کشورها همه مستعمره اسپانیا بود یعنی اسپانیا وقتی که وارد قاره آمریکا شد کل سرزمین‌هایی را که گرفت همین برخورد را با ایشان کرد گفت زبان شما، خط شما، آداب و رسوم شما، فرهنگ و تمدن شما هیچ ارزش و اهمیتی ندارد و زبان ما را باید یاد بگیرید و همین‌طور شد. حالا جالب است آنجا آن موقع‌ها زبان اسپانیانولی زبان علم و پیشرفت شد، جهان جدید. وسط همه کشورهای آمریکای لاتین شما برزیل را دارید، برزیل مستعمره پرتغال بود الآن برزیلی‌ها به زبان پرتغالی صحبت می‌کنند یعنی زبان ارباب خودشان حالا آن اسپانیا و پرتغال قدیم، وسط همه که اسپانیانولی زبان هستند زبان رسمی برزیل زبان پرتغالی است آن‌جا آن موقع می‌گفتند زبان ارباب، زبان علم و تمدّن، آن زمان اجباری شد تا زبان اول و اصلی‌شان شد. در آمریکای مرکزی و شمالی که ارتش‌های اروپایی انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، مهاجرین، این‌ها مهاجر هم نیستند این‌ها غارتگر و متجاوزین هستند اسم‌شان را گذاشتند مهاجرین! انگلیسی‌ها یک بخشی‌هایی را گرفتند، فرانسوی‌ها یک بخش‌هایی را گرفتند، هلندی‌ها یک بخش را. اولاً کل آن مناطق را اسم شهرهای خودشان را گذاشتند! مثلاً هلندی‌ها یک جایی را گرفتند اسم آن را گذاشتند نیوآمستردام! آن‌جا یک جایی گرفتند گذاشتند نیو فلان! یک نیو سر آن آوردند همان شهرهای خودشان. زبان خودشان را هم آن‌جا اجباری کردند و شروع به غارت کردن همان منطقه کردند. و لذا آن‌جا هم شما یک بخش‌هایی را شما می‌بینید مثلاً در کانادا یک بخشی‌هایی فرانسوی زبان هستند یک بخش‌هایی انگلیسی‌زبانند. در کِبِک هنوز هم بین این دوتا زبان تنش است و یک بخش‌هایی هم قبلاً هلندی‌ها بودند و المانی‌ها بودند به آن زبان‌ها بود منتهی بعداً انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها مسلط شدند و بعد هم بخصوص انگلیس‌ها بیشتر بردند تا بعد که غارتگران انگلیسی و اروپایی که در این قاره بودند اعلام استقلال کردند و گفتند ما با لندن و اروپا کاری ندارم خودمان این‌جا غارت می‌کنیم یک قرن به نمایندگی از شما بود از این به بعد خودمان هستیم کاری به شما نداریم، کم‌کم همین آمریکا به وجود آمد.

خواستم این را عرض کنم که هنوز در ذهن بسیاری از ما و شما و ملّت‌ها این است که اصلاً توجه ندارد و حواس‌شان نیست از چه وقت و چرا، در چه کشوری چه زبانی اجباری شد و با شعار این که این شعار پیشرفت علم و تمدن است! حالا چرا فقط این زبان؟ حالا جالب است خود انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، روس‌ها، آلمان‌ها به شدت علیه همدیگر در مورد زبان خودشان حساس هستند. مثلاً‌ بنده در آلمان و در فرانسه در هتل، یک چند کلمه ساده به زبان انگلیسی چون یک کمی بلد هستم صحبت می‌کردم و سؤال کردم، دو سه بار این صحنه را دیدم با ناراحتی به من نگاه می‌کرد و یکی‌شان خودش را به آن راه زد و اصلاً جواب نمی‌داد. مثلاً سؤال می‌کردم راهنمایی می‌خواستم که چه کار کنم و کجا بروم می‌خواستم جایی بروم سؤال کردم که چطوری می‌توانم بروم، جواب نداد! الآن شما در روسیه بروید تابلویی به زبان انگلیسی نیست. آلمان‌ها، انگلیس‌ها، فرانسوی‌ها به شدّت فرانسوی‌ها و آلمان‌ها علیه انگلیسی‌ها حساس هستند نسبت به خط و زبان انگلیسی. چون این‌ها را رقیب خوشان می‌دانند و می‌فهمند که خودشان و آن‌ها با بقیه ملّت‌ها چه کردند؟ این یک نکته بسیار مهمی است که عرض کردم هنوز هم به آن توجه ندارند.

تغییر اجباری زبان رسمی؛ از شرق آسیا تا آفریقا تا قلب اروپا، هرجا مسلمین بودند زبان‌های محلی باید نابود می‌شد حالا بطور مشخص همین هند که خیلی مفتضح عمل شد و در عثمانی، می‌دانید در عثمانی وقتی غربی‌ها و انگلیسی‌ها در قرن گذشته حاکم شدند خط عثمانی کلاً ممنوع شد و خط لاتین اجباری و الزامی شد یک نوع خط لاتین که الآن شما جوانان ترکیه و مردم ترکیه که یک زمانی تا صد سال پیش، چند قرن یک ابرقدرت اسلامی بودند و از پدربزرگ‌هایشان آن طرف به قبل، ‌همه زبان فارسی و عربی می‌دانستند و با همین خط عربی و فارسی می‌نوشتند الآن هیچ کدام نمی‌توانند نه عربی، نه فارسی، نه خط عثمانی بخوانند. این یعنی چه؟ یعنی ارتباط‌شان با کل فرهنگ‌شان، تاریخ‌شان، تمدن‌شان قطع شد یعنی یک بوته بی‌ریشه شد. یعنی دیگر انگار این ملّت صد سال بیشتر عمرش نیست. آن قرن‌ها تمام شد دود شد و هوا رفت. انگار فقط صد سال عمرش است و آن صد سال هم با خط لاتین و با خط استعماری حاکم، ارتش‌های دست‌نشانده غرب، آمریکا، انگلیس، صهیونیست‌ها و... در شرق هم همین اتفاق افتاد. در شبه‌قاره هند شما صدها شاعر مسلمان و شیعه و سنی دارید، شاعران بزرگ که دیوان‌های شعر دارند با لطیف‌ترین محتواهای اسلامی، قرآنی، اخلاقی، فلسفی، عرفانی، و به زبان فارسی. و همه مردم زبان فارسی می‌دانستند ولی وقتی انگلیس‌ها مسلط شدند ظرف 100 – 150 سال کاری کردند که دیگر در هند و پاکستان و شبه‌قاره هیچ کس زبان فارسی و زبان عربی تقریباً نمی‌داند. یعنی ارتباط‌شان با قرآن، با اسلام، با فرهنگ اسلامی با سابقه تاریخی با آن تمدن عظیم کلاً قطع شد.

برادران و خواهران! شما بهتر می‌دانید، زبان؛ دریچه فرهنگ است. وقتی یک زبانی را آموختی هر زبانی یک محتوایی دارد الآن شما زبان چینی بیاموزید خب طبیعی است بعد می‌نشینید فیلم‌های چینی می‌بینید کتاب‌های چینی، اخبار چین و فرهنگ آن می‌آید. وقتی زبان انگلیسی را بر کل جهان تحمیل می‌کنند یعنی همه شما مصرف کننده فرهنگ آمریکایی و انگلیسی می‌شوید، وقتی روسی باشد همین‌طور؛ فرانسوی باشد همین‌طور. وقتی عربی و فارسی باشد محتوا، محتوای اسلام و قرآن است، محتوای سنّت است. هر زبانی بسته به تاریخ و فرهنگ و تمدّن و سابقه آن سرزمین و آن مردم حامل یک مفاهیمی و یک ارزش‌ها و ضد ارزش‌هایی است. بنابراین فکر نکنید زبان فقط یک مهارت است. زبان فقط مهارت نیست. زبان ابزار تفاهم و گفتگو نیست که آن هم خیلی مهم است. زبان، عملاً یعنی اتصال به منبع عظیمی از یک فرهنگ و طرز فکر. اگر آن فرهنگ، فرهنگ توحیدی و آزادیبخش باشد، فرهنگ انسانی و الهی باشد، فرهنگ عدالت و برادری باشد، آن وقت آن زبان هرچه گسترش پیدا کند این محتوا جهانی‌تر می‌شود. وقتی یک زبانی دریچة خروجی یک فرهنگی است که مملو از مزخرفات و عفونت و فساد باشد زبانی که حامل فرهنگ کفر و شرک است، فرهنگ فحشا است، زبانی که می‌خواهد سلطه استعماری و استکباری را بر یک جا مستقر و مسلط بکند و وقتی می‌آید خودش را اجباری می‌کند و زبان بومی و محلی را ممنوع و تحقیر می‌کند. خب این‌ها دوتا زبان هستند آموزش و گسترش این زبان‌ها دو جور آثار دارد. وقتی زبان انگلیسی و فرانسوی و روسی اجباری شد ملت شما و بچه‌های شما همه مصرف کننده فرهنگ انگلیسی و فرانسوی هستند. عاشق آن فرهنگ می‌شود، ارزش‌های او تغییر می‌کند، ذائقه‌اش طبق آن‌ها می‌شود، ارزش و ضد ارزش، جدول‌ها عوض می‌شود و دوست دارد مدام تشبّه به آن‌ها پیدا کند. آن زبان برایش الگوسازی می‌کند و از این قبیل. حالا راه حل چیست که انشاءالله اگر فرصت بود خواهم گفت. ما این‌جا دعوت به ممنوعیت زبان‌های خاصی از جمله زبان انگلیسی هرگز نمی‌کنیم بحث ما این است که زبان و آموزش زبان‌های مختلف نباید با شیوه استعماری و تحمیلی صورت بگیرد. ما نباید در پروژه دشمن قرار بگیریم. زبان‌های مختلف باید در پروژه‌های ما قرار بگیرند. یعنی ما یک مسیری برای رشد جامعه و کشور و سرزمین و ملت‌های مسلمان خودمان، امّت اسلامی باید تعریف بکنیم که ما چه چیزهایی کم داریم؟ چه فرصت‌هایی داریم؟ چه امکاناتی داریم؟ چه کمبودهایی داریم؟ از همه جهان هم باید چیزهایی بیاموزیم اما به شدت باید مراقب باشیم که بر ما مسلط نشوند. این شعار نه شرقی نه غربی که امام(ره) و انقلاب ما سر داد در دوره‌ای که کل کره زمین بین شرق و غرب، بین کمونیست‌ها و نظام سرمایه‌داری تقسیم شده بود یک شعار ساختارشکن بود، جهان دوقطبی را سه‌قطبی کرد آغاز این نهضت عظیم بیداری اسلامی شد که همچنان دارد جلو می‌رود آن‌جا مراد امام و انقلاب از نه شرقی و نه غربی این بود که ما نه تحت سلطه غرب خواهیم بود و نه تحت سلطه شرق. ما نه از شما دنباله‌روی و پیروی و اطاعت می‌کنیم و نه از شما. ما مستقل هستیم، ما مسلمانیم، فرهنگ دیگری و اصول دیگری داریم اشتراکاتی هم با هر دوی شما داریم، تفاوت‌هایی هم داریم. ما بنای جنگ و نابود کردن کسی را نداریم ولی از کرامت مسلمین و مستضعفین و از هویت دینی خودمان دفاع می‌کنیم. از زبان اسلام، فرهنگ اسلامی و تمدّن خودمان دفاع می‌کنیم. می‌خواهیم دوباره آن را احیاء کنیم، می‌خواهیم دوباره به قدرت و ثروت و علم منزلت و معرفت برسیم و این‌ها همه البته به نام خدا و در یک چارچوب عادلانه و توحیدی، نه به سبک شرق و غرب و چپ و راست. اما نه شرقی و نه غربی به این معنا نبود که ما بخواهیم رابطه‌مان را با شرق و غرب قطع کنیم و چیزی از شما نخواهیم آموخت. نه آقا. خواهیم آموخت. از موضع برابر بنشینیم پشت میز با هم صحبت کنیم آن اشکالی ندارد. اما اگر بخواهید با زبان ارباب با نوکرش با ما حرف بزنید به ما دستور بدهید که چه چیز، کجا چه بکنید با فرهنگ‌تان، با اقتصادتان، با زبان، با خط، با لباس، آن را نمی‌پذیریم. اسلام اجازه نمی‌دهد. خب این اصل مسئله بود که خواستم این را اجمالاً یادآوری کنم.

شما در همین شبه قاره هند الان عرض کردم کسی عربی و فارسی نمی‌داند ولی انگلیسی را همه باید مادرزاد بلد باشند و بلدند! – اگر نگویم چند هزار – صدها دیوار شعر و کتب نثر در رشته‌های مختلف به زبان فارسی توسط دانشمندان و متفکران و بزرگانی که اصالتاً هندی و پاکستانی هستند نه ایرانی‌اند نه عرب‌اند تولید شد و خود آن‌ها در ایران به عنوان کتاب درسی درآمد! از قدیمی‌ترین‌هایشان تا متأخرین‌شان. چند سال پیش دانشگاه پنجاب لاهور دعوت بودم رفتم به آن‌ها گفتم - سالگرد مرحوم اقبال بود – مقبره و مزار اقبال آن‌جاست. خب ایشان دیوان شعر فارسی که دارد فوق‌العاده زیباست و اسلامی و ضد استعماری است. از اهل سنّتی که به شدّت محبّ اهل بیت(ع) است اشعاری که برای امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زهرا(س)، حسنین(علیهما‌السلام)، حضرت مهدی(عج) گفته، و از این قبیل. شعرهای بسیار زیبا دارد. در همان دانشگاهی که به نام ایشان بود من برای دانشجویان‌شان چند بیت از اشعار اقبال را خواندم خب مجبور بودم ترجمه کنم. یک بخشی‌اش را به اردو و یک بخشی‌اش را به انگلیسی، که این هم خیلی جالب بود و هم خیلی مسخره بود! و به آن‌ها گفتم که شما چندصد دیوان شعر از بزرگان‌تان دارید که لطیف‌ترین مفاهیم اسلامی و انسانی و علمی در آن هست که شما اصلاً نمی‌توانید بخوانید! این‌طوری غربی‌ها آمدند رابطه ما را با فرهنگ و دین و تاریخ و تمدن‌مان قطع کردند! بعد به ما گفتند لباس‌هایتان را عوض کنید به سبک ما باید لباس بپوشید، به زبان ما با هم حرف بزنید، اسم آن را هم زبان بین‌الملل گذاشتند! انگلیس‌ها گفتند زبان بین‌الملل زبان ماست، فرانسوی‌ها گفتند زبان ماست، روس‌ها گفتند زبان ما، آلمان‌ها گفتند زبان ما. البته چون در قرن 18 و 19 یک موقعیتی شد که انگلیس یک مرتبه قدرت برتر شد و در چند قاره نفوذ داشت توانست زبان خودش را عمدتاً بیشتر گسترش بدهد از بقیه زبان‌ها. الآن حدود 40 و چند کشور زبان انگلیسی در آن‌ها زبان رسمی شده است که همه این‌ها مستعمرات این‌ها بودند و در 10- 15تا کشور زبان فرانسه و 10- 12تا هم زبان روسی هستند. زبان‌های دیگر هم هست ولی کمتر. دقیقاً نشان می‌دهد این یک منحنی سیاسی است و الا نه این‌ها در طول قرن‌های گذشته به لحاظ علمی، تمدنی، حتی به لحاظ قدرت سیاسی نظامی و اقتصاد، این‌ها قدرت برتر نبود این‌ها در همین یکی دو قرن قوی شدند و بر بقیه مسلط شدند، تحمیل کردند و کار خودشان را کردند. بنابراین هرجا استعمار آمده، به زبان بومی آن‌جا حمله کرده، به فرهنگ و لباس‌شان، به رژیم غذایی‌شان، آداب و رسوم‌شان، سبک زندگی‌شان، حمله کرده و در جهان اسلام بطور خاص با زبان عربی که زبان قرآن است و با زبان فارسی که در بیش از 70 درصد جهان اسلام حامل مفاهیم اسلامی بود و این‌ها را برد و شروع کردند زبان خودشان را گسترش دادند.

یکی از مستشرقان مشهور انگلیس در وزارت مستعمراتش می‌گوید ما عملاً با زبان انگلیسی توانستیم استمرار ببخشیم تسلط‌مان را بر کشورهای ضعیف‌تر، حتی بعد از این که ارتش‌مان را خارج کردیم! اما وقتی زبان ما آن‌جا زبان رسمی و اجباری ماند عملاً فرهنگ ما، آداب و رسوم ما، و تفکّر انگلیسی آن‌جا حاکم ماند. چنان

چه شما الآن اگر به مستعمرات فرانسه بروید می‌بینید زبان، فرهنگ، طرز لباس پوشیدن، طرز حرف زدن، به زبان فرانسوی فکر می‌کنند! مخصوصاً این غرب‌زده‌ها و روشنفکران و ثروتمندان‌شان. در منطقه روس هم همین‌طور است. می‌گوید شیوه آموزش زبان هم در این میان مهم است که کمک کرده برای تحکیم استعمار و تعمیق استعمار به شیوة غیر مستقیم که حتی این‌ها افتخار کنند. آن وقت می‌گوید کشورهایی که ما توانستیم در آسیا، آمریکا و آفریقای لاتین برای زبان خودمان پرستیژ و پرنسیو ایجاد کنیم طوری که به زبان ما وقتی حرف می‌زنند به همدیگر پز می‌دهند ما در آن جامعه می‌توانیم امیدوار باشیم که همچنان سلطه ما ادامه پیدا کند. شما ملاحظه کنید در همین ایران ما هنوز هستند کسانی که مثلاً افتخار می‌کند کراوات ببندد به سبک این‌ها لباس بپوشد، مناسبات جنسی‌شان، مناسبات خانواده‌های فروپاشیده، همه این‌ها ادای این‌هاست و بعد طرف ایرانی است رفته دو سال در یک کشور اروپایی برگشته آن وقت این‌جا در مهمانی به خواهر و برادر و پدرش می‌گوید شما به این چی می‌گویید! یعنی شما داخلی‌ها به این چه می‌گویید! بعد یک طوری لهجه انگلیسی آن را می‌گوید با لهجه غلط، که اگر آن‌جا بگوید مسخره‌اش می‌کنند ولی این‌جا ایشان می‌شود متمدن!‍ پیشرفته و پروفسور! حالا ممکن است طرف دو سال در یک کشور اروپایی آنجا دستشویی می‌شسته! ولی این‌جا به کشورهای شرق که می‌آمدند بخصوص تا قبل از این ارتباطات، این‌ها به عنوان نمادهای روشنفکری و ترقی بودند. درست عکس دوران قرن‌ها قبل که دانشگاه کمبریج، آکسفورد و دانشگاه پاریس، دانشگاه سیسیل ایتالیا، این‌ها همه هم معماری‌شان معماری دانشگاه‌های اسلامی بود و هم زبان‌شان زبان عربی و کتاب‌ها را باید می‌آمدند یاد می‌گرفتند از عربی و فارسی به رشته‌های مختلف علمی ترجمه می‌کردند. استاد دانشگاه پاریس در قرن 13 عبا و عمامه داشت و این سمبل این بود که این باسواد و پروفسور و روشنفکر است و از کشورهای اسلامی آمده. الآن این‌جا برعکس شده است.

این‌جا عرض کنم، من دوباره تکرار می‌کنم ما می‌گوییم پروژه را تعریف کن بعد بگو حالا چه زبان‌هایی و چرا؟ همین‌طور که در خود این کشورها شما بروید ببینید دو – سه‌تا زبان را به عنوان اختیاری اعلام می‌کنند غیر از زبان خودشان. مثلاً در روسیه، انگلیس و فرانسه هم همین‌طور است. سه – چهارتا زبان بیگانه، یکی را انتخاب کن. کنار زبان انگلیسی که هست کنار آن، چهارتا زبان دیگر چرا مطرح نباشد که ببینیم مزایای ما، فرصت‌های ما آن‌جا چیست؟

الآن زبان مالایی، بیشتر جمعیت مسلمان در جهان در شرق آسیا هستند به آن زبان صحبت می‌کنند هم به لحاظ اقتصادی و هم به زبان فرهنگی. چرا نباید زبان‌های شرق آسیا را از ما بیاموزند؟ همین زبان اسپانیانولی خیلی از جمعیت‌ها بخصوص در قارة ‌آمریکا دارند به این زبان صحبت می‌کنند. زبان چینی، که چین الآن اقتصاد اول جهان شده است زبان انگلیسی، فرانسوی و روسی هم باشند، زبان اردو ده‌ها میلیون هستند و زبان‌های مختلفی که به لحاظ اقتصادی ما باید کارشناسانی داشته باشیم این زبان‌ها را بدانند، به لحاظ فرهنگی، ارتباطات جهانی و از این قبیل. چرا فقط زبان‌های انگلیسی؟ در مستعمرات انگلیس زبان فرانسه در مستعمرات فرانسه و از این قبیل.

دوباره تکرار می‌کنم وقتی زبان استعمار در یک کشوری اجباری شد و فقط آن زبان به عنوان زبان علم و تمدن، آموزش تک‌زبانه، این که زبان‌های دیگر را نباید بیاموزید، تخریب زبان‌های محلی و ملی. بعد تأکید بر این که استاد انگلیسی باید بیاورید. من یادم می‌آید قبل از انقلاب انجمن ایران – آمریکا و انجمن ایران – انگلیس بود در همه شهرها بود در مشهد ما هم بود. دوران مدرسه راهنمایی من، افتخار می‌کردیم که بنده می‌رفتم انجمن ایران – انگلیس یا ایران – آمریکا که استادهای ما انگلیسی و آمریکایی هستند. این خانم یا آن آقا می‌آیند و ما به لباس او دست زدیم! دست ما به آن خورد، از کنارش رد شدیم، با او عکس گرفتیم! آرزوی همه همین بود. دقیقاً در همان زمان، دو قطبی ارباب و رعیت روشن شده بود که زبان این‌ها زبان خوب است، زبان ما زبان بدی است! اگر می‌خواهیم آدم و متمدّن بشویم زبان خودمان را باید کنار بگذاریم و زبان این‌ها را بپذیریم. آموزش انگلیسی از سنین کودکی گفتند باید شروع شود حتی بعد از انقلاب، همین چند سال پیش دیدم در بخشی از نهادهای دولتی غرب‌زده‌ها این‌های که قانونی داشتند می‌آوردند که از کودکستان باید شروع کنیم زبان انگلیسی را اجباری کنیم و آموزش بدهیم!

خب ببینید این‌ها جز فرآیند فرهنگ‌سازی استعماری است. "ادوارد سعید" که شرق‌شناسی بحث‌های خوبی دارد. فلسطینی است یعنی اصالتاً فلسطینی است. کتاب شرق‌شناسی ایشان یک بحث مفصلی دارد راجع به این که در عصر پسااستعماری و نواستعماری شرق و شرقی‌ها را چگونه این‌ها تعریف می‌کنند؟ به عنوان یک موجودات وابسته عقب‌مانده‌ای که باید توی سرشان بخورد و باید مدیریت بشوند و بعد تأسف از این که خود ما شرقی‌ها از چشم آن‌ها به خودمان نگاه می‌کنیم! یعنی ما خودمان هم وقتی می‌خواهیم راجع به خودمان حرف بزنیم و اظهار نظر کنیم باز طبق معیارهای آنان و معیارهای مستشرقین غربی حرف می‌زنیم! الآن منِ مسلمان با شمای مسلمان که کشورهای همسایه من هستید، یا عرب هستید، یا پاکستانی و هندی هستید یا ترکیه هستید ما مجبوریم با زبان انگلیسی با زبان آن ارباب استعمارگر با هم صحبت کنیم. جهان را با توصیف او ببینیم، اخبار سیاسی را از طریق رسانه او و با تحلیل او بشنویم. مستقیم با هم ارتباطی نداریم نمی‌توانیم با هم حرف بزنیم چون دیگر زبان مشترکی نداریم. زبان مشترک، زبان عربی و در کنار آن زبان فارسی که این‌ها تمام شد یعنی ارتباطات قطع شد. این فارسی هم که من می‌گویم من به عنوان یک ایرانی فارسی‌زبان این را نمی‌گویم. بنده اگر از یک ملت دیگری، از یک قوم و نژاد دیگری و زبان دیگری بودم باز هم همین را می‌گفتم چون دارم به تاریخ واقعی نگاه می‌کنم. نویسنده‌های انگلیسی و فرانسوی در قرن 19 و 20 میلادی راجع به همین که چگونه زبان خودمان را در کشورهای اسلامی باید اجباری و تحمیل کنیم خیلی واضح صحبت می‌کنند که ما اگر بخواهیم فرهنگ خودمان را بر این کشورها مسلط کنیم و بتوانیم این‌ها را بر این کشورها سلطه سیاسی، نظامی و اقتصادی داشته باشیم باید حتماً روی زبان کار کنیم. یعنی نقش زبان در فرآیند استعمار به شدّت جدّی و پررنگ است. ما سیاستگذاری زبانی نداریم، دشمن در مورد همه ما سیاست زبانی دارد. دشمن با زبان خودش به زبان ما حمله کرده است. زبان ما را تحقیر کرده، زبان ما که رابط بین ما اسلام بود این را گنگ کرد! برای ترویج سبک زندگی غربی و زبان، به شدت مؤثر در تغییر سبک زندگی است. شما وقتی زبان انگلیسی می‌دانید عرض کردم یکسره می‌نشینی فیلم‌های آمریکایی و انگلیسی می‌بینید نیاز به ترجمه ندارد. جالب است بعد کتاب‌هایی هم که ترجمه می‌شود بعضی‌ها فکر می‌کنند این کتاب‌ها همین‌طوری قرعه‌کشی می‌شود یا این‌ها بهترین کتابهاست! بنده به شما عرض کنم تجربه 40 سال کتابخوانی من است که کتاب‌های جدیدی تقریباً نمی‌آید ترجمه نمی‌شود در 5- 6 رشته‌ای که من وقت می‌گذرانم و تأملاتی دارم الا این که می‌بینم این کتاب‌ها با یک جهت‌گیری خاصی دارد ترجمه می‌شود. من یقین دارم یک تیم‌های فکری پشت این ترجمه‌ها هستند انتخاب می‌کنند چه کتاب‌هایی از چه زبان‌هایی به فارسی ترجمه شود و در ایران پخش بشود. یا به زبان‌های دیگر، عربی، ترکی، اردو و... در جهان اسلام پخش بشود. کتاب‌هایی که دقیقاً یک طرز فکر خاص، یک نوع اباحه‌گری فرهنگی و اخلاقی و تفکّر مادی را گسترش می‌دهند. این یک سیاستگذاری بسیار خطرناک زبانی است که ما به آن بی‌توجه هستیم و چند وقت پیش هم رهبری در جمع معلمین آموزش و پرورش اشاره کردند که بروید روی این فکر کنید که ما با چه سیاستی و چرا، چه زبان‌ها – نه فقط زبان بیگانه – چه زبان‌هایی را با چه هدفی در مدارس‌مان آموزش بدهیم. مثلاً بگوییم این دوتا زبان یک مزیت نسبی دارد در حوزه اقتصاد. این دوتا در حوزه فرهنگ و رسانه و ارتباطات، این دو زبان در حوزه سیاست. هر کدام از این‌ها منافع ملی تک تک ماها، منافع و عزت اسلامی خودمان را باید بدانیم. باید بفهمیم چرا در مصر و عراق و ترکیه و ایران و هند و پاکستان، زبان انگلیسی به عنوان زبان علم اجباری شده است؟ در لیبی زبان ایتالیایی شد چون ایتالیا آن‌جا را اشغال کرد. در تونس و الجزایر و سوریه و لبنان زبان فرانسه شد؟ مثلاً در موزامبیک جنوب شرق آفریقا هنوز زبان پرتغالی است. در آمریکای مرکزی هرجا می‌خواهید سابقه استعمار را بشناسید آمریکایی جنوبی بروید ببینید چه زبان‌هایی استفاده می‌شود. در آمریکای شمالی الآن در کانادا انگلیسی زبان اول است چون کانادا مستعمره و یک استان انگلیس است! اصلاً ملکة انگلیس حاکم استرالیا و کانادا را تعیین می‌کند. اسمش است که ملکه اختیارات ندارد، دروغ است. خب در کانادا فرانسه زبان دوم است، انگلیسی زبان اول است کشورهای اروپای شرقی، اغلب‌شان زبان روسی، زبان دوم است. بعد هرچه از شرق دورتر می‌شود زبان انگلیسی‌تر می‌شود. الآن رایج‌ترین زبان انگلیسی است و اما فرانسوی و روسی هم در کنار اسپانیولی این 3- 4تا هستند. زبان چینی هم که خود چین یک ونیم میلیارد جمعیت دارد از هر 7 نفر یک نفر چینی حرف می‌زند. آن هم همین‌طور. تشویق مهاجرت، کشور خودتان به درد نمی‌خورد، این‌جا جای زندگی نیست! این‌جا جای کار نیست! جای درس نیست!‌ در ایران خودمان هم هست. از بچگی این مدارس غیر انتفاعی – نمی دانم چرا به انتفاعی می‌گویند غیر انتفاعی؟ - مثل این که به سیاه بگویید سفید! به کچل بگویید گیسوبلند! در این کودکستان‌ها و مهدکودک‌ها عمدتاً خانواده‌هایی که 30 میلیون حداقل در سال می‌دهند برای بچه‌شان که همه زبان انگلیسی می‌خوانند. کودک چند ساله که در کودکستان‌ها الفبای فارسی و عربی را بلد نیست الفبای انگلیسی را حفظ است باید حفظ کند و نوشتن خط آن را بلد باشد. سه ماه تعطیلی تابستان می‌شود مدارس تعطیل می‌شود بچه‌هایمان را بگذاریم کلاس انگلیسی! الآن بله انگلیسی به نظرم در 45 کشور زبان اجباری و زبان دوم‌شان شده است و همه بقایای دوران استعمار و امپریالیزم زبانی است، هدف همه آن‌ها هویت فرهنگی است و مؤثر هم است. زبان انگلیسی اجباری است که همه در همین صد سال اخیر این کارها شده. به خاطر استکبار انگلیسی که البته رو به زوال است. بعد هم آمریکایی‌ها آمدند و ادامه دادند. 14 کشور حداقل زبان فرانسوی و 13 کشور زبان روسی.

در اسناد لانه جاسوسی بنده چند سند دیدم که قبل از انقلاب، و همین‌طور در حین انقلاب سال 57، 42 سال پیش و همان چند ماه بعد از انقلاب، قبل از این که لانه جاسوسی فتح بشود و این اسناد افشاء بشوند می‌گویند باید بنشینیم و دو – سه‌تا کار بکنیم. یکی می‌گوید باید آموزش زبان انگلیسی را به شیوه دیگری در نسل جدید حفظ کنیم و در ایران تقویت کنیم چون این به ما در کادرسازی در نسل‌های بعد کمک می‌کند! یکی هم جالب است می‌گوید باید آخوندها و طلبه‌هایی که به زبان بومی خودشان حرف می‌زنند اما به زبان ما فکر می‌کنند این‌ها را ما باید تربیت کنیم، آخوندهایی که به درد فرهنگ آمریکایی انگلیسی و استعماری بخورند می‌گوید یک نسل جدید طلبه، این‌طوری بتوانیم در قم، نجف، مشهد، درست کنیم. این‌ها خیلی مهم است.

امام(ره) در وصیت‌نامه‌شان می‌گوید مواظب باشید ممکن است 30 سال – 40 سال یک آخوندی را در حوزه در آب نمک بخوابانند و حتی تا مقام مرجعیت هم برسد رساله هم بدهد و در این 30- 40 سال هم بند را آب ندهد یعنی خیلی سنگین درس هم بخواند، بحث هم بکند، اداهای اخلاقی هم بکند، بعد از 30 سال یک مرتبه یک ضربه سنگین به اسلام و تیشه به ریشه تشیّع بزند! چنان که ما دیدیم کسانی را که حتی رساله هم داشتند و اسنادشان از ساواک بیرون آمد بعد اسنادشان از لانه جاسوسی بیرون آمد که حتی حاضر شده بودند با مشارکت آمریکا علیه انقلاب کودتا بشود و امام کشته بشود! و این‌ها سر کار بیایند. این کتاب «استعمازدایی از ذهن» را هم دوستان اگر ملاحظه بفرمایند برای یکی از نویسندگان متفکّر آفریقایی است که اهل کنیا است. ایشان آن‌جا می‌گوید – تعبیرهای قشنگی دارد – می‌گوید قدرت استعماری می‌آید چرخه زبانی مقوله شناخت و تفسیر در همه حوزه‌ها را تحریف می‌کند و این در واقع یک‌جور بمب‌گذاری فرهنگی است. بمب‌گذاری زیر ساختارهای تمدنی یک جامعه است و این قوی‌ترین سلاح استعمار علیه ملت‌هاست. این که زبان او به عنوان یک تک‌زبان اجباری بشود و خودش هم بیاید به تو آموزش بدهد! یا متن درسی‌اش را آن‌ها بنویسند. این جالب است ما الآن در ایران هنوز مؤسسه‌های آموزش زبان انگلیسی داریم و چندتا زبان دیگر اروپایی، ولی بیشتر انگلیسی. متن درسی‌اش را از خارج می‌فرستند! شما می‌خواهید زبان را بیاموزید می‌توانید یک متن اخلاقی، یک متن عرفانی، انسانی، یک متن درست به زبان انگلیسی همان را آموزش بدهید، این کار را نمی‌کنند و اجازه نمی‌دهند. متن‌هایی که آموزش زبان انگلیسی، بیشتر در مؤسسه‌های خصوصی، همین الآن هست، در همه کشورهای شما هست، در ایران هم هست، متن درس که می‌خواند می‌خواهد گرامر انگلیسی را آموزش بدهد در قالب چه جمله‌ها و چه داستان‌هایی؟ داستانی که در آن مسئله اخلاق جنسی شالوده‌شکنی می‌شود! مسئله شراب‌خواری! فحشاء! رفتارهای غیر اخلاقی در حوزه مناسبات اجتماعی، حتی پروژه‌های سیاسی یعنی علیه اسلام، علیه اسلام سیاسی، علیه این مفاهیم. خیلی صریح. متن این متن است. مثلاً متن درسی گزارش راجع به مسائل خاورمیانه که صددرصد به نفع صهیونیست‌ها و همه‌اش دروغ است و علیه فلسطین است. معرفی ادیان و مذاهب به سبکی که آن‌ها می‌خواهند و یک حالت التماس و حسرت نسبت به غرب و اروپا، انگلیس و آمریکا. وقتی این متن‌ها را سه – چهار ترم می‌خوانید ظاهرش دارد زبان آموزش می‌دهد اما در واقع – به تعبیر ماها- یک بمب فرهنگی است می‌آیند با زبان مردم، میراث مبارزاتی‌شان، وحدت‌شان را، استعدادشان را، شخصیت‌شان را و اعتماد به خودشان و اعتماد به نفس‌شان همه را نابود می‌کنند. آن‌ها خوب می‌دانند که زبان چه کارکردی دارد ولی زبان عملاً ابزار سلطه است چنانچه دریچه آزادی است. زبان؛ یک بانک حافظه جمعی است. زبان، بانک تاریخ است. بانک فرهنگ توست. کل تجربه‌های تاریخی و فرهنگی یک ملت در زبان آن ملت، خط آن ملت، در لباس آن ملت، در طرز تغذیه آن نهفته است. البته من نمی‌گویم که ملت‌ها باید بی‌ارتباط با هم و جامد و راکد باشند نه؛ همه ملت‌ها باید از یکدیگر چیز بیاموزند چنانکه در تمدن اسلامی، قرن‌های گذشته همین‌طور شد. یک انترناسیونال و یک بین‌الملل اسلامی تشکیل شد. مسلمین شرق آسیا و غرب اروپا و آفریقا همه از همدیگر می‌آموختند. انواع لباسها، غذاها،‌ کتاب‌ها، تفکرات، یک اروپایی مسلمان، اسپانیایی، آندلسی مسلمان، یک آفریقایی، از مغرب اقصی تا جزیره‌العرب حجاز، تا شبه قاره هند، تا شرق اسیا یا در شمال آسیای میانه، همه با هم ارتباط داشتند از هم چیز می‌آموختند حتی از غیر مسلمین. باید آن‌ها را آموخت شکی نیست اما نباید زبان و فرهنگ بیگانه را باور کرد بعد بیاید بگوید تو خودت را هم آن‌طور که ما می‌گنییم باید تعریف کنی! یعنی نگاه به خودت هم باید این باشد.

زبان؛ محصول یک تاریخ است. تجربه انباشته است؛ یک الگوی ذاتی و درونی است. دشمنان با زور گلوله و بمب پیروزی مادّی در صد – صدوپنجاه سال گذشته بر ما مسلمین پیدا کردند اما آن چیزی که خطرناک بود غلبه مادی نبود غلبه معنوی بود و اصلی‌ترین ابزار آن زبان بود. غلبه معنوی و فرهنگی یعنی فرهنگ خودت و دینت را گذشته و تاریخت را نابود می‌کند یا اگر نابود نمی‌کند تحقیر و بی‌ارزش می‌کند و به زبان ارباب استیلا می‌بخشد! استیلا و تسلط زبان استعمارگر بر زبان بومی و ملّی مهم‌ترین ابزار استعمار و استیلای معنوی آن‌ها بر ماست.

همین نویسنده کنیایی که مسلمان هم نیست، می‌گوید من بچه که بودم در همین قبایل آفریقایی خودمان برای زبان یکی از همین زبان‌های محلی آفریقایی زبان جیکویو به آن زبان حرف می‌زدم ولی چون باید زندگی می‌کردیم درس می‌خواندیم باید پدرمان کار می‌داشت اربابان ما این انگلیس‌ها بودند از اروپا و انگلیس آمده بودند و به ما دستور دادند که باید کلاً زبان مادری‌تان را ترک کنید یعنی هرکس در مدرسه به زبان جیکویو صحبت می‌کرد کتک می‌خورد، شلّاق می‌خورد ما را فلک می‌کردند! جلوی بچه‌ها سر صف همه باید ما را هو می‌کردند! تحقیرمان می‌کردند. ولی هرکس یک کلمة انگلیسی را می‌آموخت، یاد می‌گرفت و حفظ می‌کرد جلوی جمع سریع توی مدرسه به او پاداش می‌دادند! و می‌گوید یکی از تحقیرآمیزترین تجربه‌هایی است که من در دوران مدرسه این بود که حتی در خواب می‌ترسیدم به زبان خودمان خواب ببینم! رسماً معلم‌های انگلیسی ما را کتک می‌زدند و تنبیه‌های بدنی شدید می‌کردند. می‌گوید بچه‌ها را لخت می‌کردند و با ضربات چوب می‌زدند که رد آن می‌ماند. یا می‌گوید یک صفحه فلزی به گردن بچه‌ها آویزان می‌کردند که روی آن نوشته من خنگم! یا یک چیزی به گردن او می‌انداختند که در کوچه‌ها و مدرسه راه برود – این‌ها عبارات این نویسنده کنیایی است – می‌گوید همه فهمیدیم که اگر بخواهیم پیشرفت کنیم تشویق شویم، باید زبان انگلیسی را سریع و خوب یاد بگیریم و در خانه‌مان هم باید به این زبان حرف بزنیم به زبان خودمان هم نباید حرف بزنیم. این را همه‌مان آموختیم و الا نمی‌توانستیم به مراحل بالاتر آموزشی و درسی برویم و نمی‌توانستیم شغل مناسب پیدا کنیم. پس آن مجرای رسمی برای نخبه شدن و روشنفکر شدن، آن فرمول جادویی برای مدرن شدن در مستعمره‌نشین‌ها این بود که زبان و خط من ارزش ندارد من مثل شما حرف می‌زنم و ادای شما را درمی‌آورم و این چرخه معیوب بود. این سیکل مشدّد که مدام زبان غالب، زبان ارباب را تقویت کند و زبان و ادبیات شفاهی حتی خصوصی ما آفریقایی‌ها را متوقف کند. و عملاً استعمار ما را از کودکی شرطی می‌کند که با القائات این زبان این‌ها، فقط با این تصاویر به دنیا نگاه کنیم و یاد بگیریم که ما چیزی و کسی نیستیم. قدرت استکبار و استعمار این کار را می‌کند در کشورهای ما و شما همه این کار را کرده و یک گسستی بین محیط طبیعی و اجتماعی با دنیای مکتوب ایجاد می‌کند. یعنی زبان آموزش کودک، با زبان فرهنگ و زبان تاریخی او به کلی متفاوت بلکه متعارض است و بعد این دنیای مکتوب ساختگی و این زبان تحمیلی مملو از تصاویر نژادپرستانه و تحقیرآمیز است که کودک آفریقایی، آسیایی، امریکای لاتین را در محیط ابتدایی خودش از اول آموزش می‌دهد که یاد بگیر چگونه به خودت توهین کنی. یاد بگیر که بگویی ما آدم نیستیم! می‌گوید من یک کتابی را که اروپایی‌ها نوشته بودند خواندم مجبورمان کردند این را بخوانیم به نام «معادن شاه ... » آنجا یک شخصیت پیرزن آفریقایی سیاهپوست بود به اسم گاگول؛ من هر وقت یک پیرزنی را از همشهریان خودمان در کوچه و روستا و شهر می‌دیدم از او فرار می‌کردم و به شدت از او می‌ترسیدم یک وحشت مرگبار داشتم! برای این که به من یاد دادند ما باید به مادربزرگ خودمان این‌طوری نگاه کنیم! ولی به یک پیرزن، ولی به یک پیرسگ انگلیسی که ارباب ماست باید التماس کنیم آیا می‌شود به من نگاه کنی و ارباب یک لبخند بزند! – دقت می‌کنید – از خودبیگانگی مستعمراتی! از کودکی بچه‌های ما شرطی بشوند نسل بعد و نسل بعد، همین‌طور. یک زبان متفاوت، القائات متفاوت، و آن وقت یک جنبشی در همین آفریقا بوجود آمد – من دارم غیر مسلمین را می‌گویم – که ادبیات آفریقا باید به زبان‌های آفریقایی نوشته بشود نه به زبان‌های ارباب‌های فرانسوی و انگلیسی و هلندی. یک مقاله‌ای چند وقت پیش‌ها دیدم به نام «بن‌بست در ادبیات آفریقا» این البته شاید 40- 50 سال پیش نوشته شده بود ولی مضمون آن این بود که یک نویسنده آفریقایی باید یاد بگیرد که به زبان خودش فکر کند، به زبان خودش احساس کند و بعد به همان زبان بنویسد. وقتی به زبان ارباب اروپایی و غربی می‌نویسیم سایه آن تفکر و ایده‌های آن زبان دارد بیان می‌شود ولو من آفریقایی‌ام ولی من دارم آن‌طوری که او به من دیکته کرده فکر می‌کنم و حرف می‌زنم. زبان ما الآن شده فقط یک رونوشت ضعیف کمرنگی از آن‌ها. ولی هرگز منظور اصلی ما را نمی‌تواند منتقل کند فقط منظور اصلی آن‌ها را منتقل می‌کند! ما داریم چشم بسته زبان‌های انگلیسی و فرانسوی و روسی را یاد می‌گیریم به عنوان تنها رسانه اجتناب‌ناپذیری برای ادبیات روشنفکری و فرهیخته آفریقایی و آسیایی و این اشتباه بزرگ ما و خیانت ما به خودمان است و این هرگز باعث پیشرفت ادبیات و فرهنگ ما نخواهد شد.

و این یک بحث و جدلی است که شاید نزدیک 70- 80 سال است که در جریان است و یک جنبش‌هایی به وجود آمد تحت عنوان مبارزه با استفاده از زبان‌های اروپایی! و همین‌طور خود ما بتوانیم با زبان‌های داخلی مختلف خودمان با همدیگر حرف بزنیم. یعنی زبان‌های مختلف آفریقایی بتوانند با هم حرف بزنند و بلکه ما بتوانیم با مخاطب غربی به زبان خودمان حرف بزنیم و آن مجبور بشود بیاید زبان ما را یاد بگیرد. حتی مطرح شد و گفتند که بیاییم زبان‌های اروپایی را آفریقایی‌سازی کنیم تا تجربه‌های آفریقایی را بتوانیم به آن‌ها منتقل کنیم. آن وقت گفتگوی ما با آن‌ها می‌شود یک گفتگوی انسانی و برابر و برادر؛ ولی الآن گفتگوی یک سگ با اربابش است! حالا بعضی‌ها از این هم حساس‌تر بودند و هستند و می‌گویند چرا ما باید زبان آن‌ها را بیاییم آفریقایی بکنیم؟ زبان خودمان را که اروپایی نکنیم زبان آن‌ها را هم نباید آفریقایی بکنیم. اروپا دارد به کمک زبان کل گنجینه‌های ذهنی و فرهنگی ما را غارت می‌کند، تحقیر می‌کند تازه محتوا و شیرة آن را می‌کِشد، استفاده‌اش را می‌کند ولی کل آن را دور می‌اندازد و حاضر نیست حتی یک تشکر خشک و خالی بکند! احترام نمی‌گذارند! حتی اگر شما ادبیات آفریقا را به زبان اروپایی بنویسید شما هم یک زائده و یک ضمیمه‌ای بر ادبیات ارباب اروپایی می‌شوید. اسم آن را ادبیات آفریقایی – اروپایی می‌گذارید در حالی که این ادبیات اروپایی – آفریقایی است او متبوع است و شما تابع! و این ادبیات بیگانه با فرهنگ آفریقا است.

بنابراین ما یک چیزی به نام بردگی زبانی داریم که در جوامع پسااستعمار – حالا پسااستعماری وجود ندارد الآن هم استعمار است منتها نواستعمار – که مبنای آن این است که زبان‌های اروپایی و غربی و بطور خاص انگلیسی، فرانسوی، روسی، یک برتری فرضی دارند نسبت به ادبیات شفاهی و کتبی بقیه ملت‌ها. این‌ها بیشتر می‌فهمند زبان‌شان گرانتر است، زبان‌شان فاخرتر است، پشت زبان این‌ها یک فرهنگ عظیمی است. تنها راه پیشرفت، تسلیم شدن زبان ما در برابر این زبان‌هاست و عملاً زبان‌های دیگر را گرسنگی می‌دهند، تشنگی می‌دهند و اجازه نمی‌دهند آن‌ها ابراز وجود کنند، اجازه نمی‌دهند کسی از زبان بومی خودش حرف بزند و گرسنگی دادن و تشنگی دادن یک زبان، یعنی قتل آن زبان! ترور آن زبان! کشتن بانک حافظه آن ملت! چون زبان با سیاست در هم آمیخته است، با فرهنگ، با اقتصاد، با خانواده، هدف ما هم به هیچ وجه قطع جریان ترجمه نیست به معنای جلوگیری از آموزش زبان‌های بیگانه نیست همه این‌ها لازم است اما باید یک گزینش عقلانی صورت بگیرد برای تدریس یا ترجمه، و این که باید این‌ها با منافع ملی هر ملت و هر کشور و هم با مصلحت عمومی جهان اسلام سازگار باشد. زبان‌هایی را به حدی و به نحوی بیاموزیم که به رشد و پیشرفت و عزت و استقلال کشورهای اسلامی کمک کند نه این که یک مجرایی برای نفوذ و سلطه باشد در همین راستایی که عرض کردم بوده. عذرخواهی می‌کنم بحث یک مقدار طول کشید. اگر دوستان نکته‌ای، فرمایشی، اِشکالی و سؤالی دارند بفرمایند من در خدمت شما هستم.

والسلام علیکم و رحمه الله



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha